داشتم ديوانِ شمسِ مولوي را ورق ميزدم که رسيدم به اين شعر، بيتِ اولش نظرم را جلب کرد.



هرکه در او نيست از اين عشق رنگ


نزد خـدا نيسـت بجـز چـوب و سـنگ



داشتم به معناي اين بيت فکر ميکردم. شاعر مي‌گويد تنها چوب و سنگ (جمادات) هستند که عشق را درک نمي‌کنند و تمام موجوداتِ زنده معناي عشق را مي‌دانند. حتما بارها ديديد که حيوانات چه عشقي به فرزندانشان مي‌ورزند. در مستندي ديدم نوعي از عقاب‌ها وقتي جفتي براي خود انتخاب مي‌کنند تا آخر عمر با هم زندگي مي‌کنند. پس عشق معناي غريبي در دنياي حيوانات نيست. اما عشقِ انسان متفاوت و متعالي‌تر از عشقِ حيوانات است. عشق با رگ و پوستِ انسان عجين شده است و برخلاف حيوانات که عشقشان خلاصه ميشود به محسوسات عشقِ انسان مي‌تواند نامحسوس باشد.


انسان‌ها از بَدوِ تولد عاشق مي‌شوند و تا آخر عمر با عشق زندگي مي‌کنند. اگر عشق را دايره‌اي در وجودِ انسان در نظر بگيريم هر چه مي‌گذرد شعاعِ اين دايره بيشتر و بيشتر مي‌شود. از عشقِ به پدر و مادر شروع مي‌شود، بعد عشقِ به خواهر و برادرا، دوستان و آشنايان، عشقِ به همسر و فرزندان؛ تا زماني که انسان هست عشق هم با اوست.


من معتقد هستم که عشق محسوس است و مي‌توان آن را ديد. مثلاٌ عشقِ کودک به عروسک، عشقِ مادر به فرزند، عشقِ عارف به خدا، عشقِ سرباز به وطن، عشق به عطرِ گلِ سرخ و . اين‌ها عشق هستند و کسي نمي‌تواند انکار کند. من اعتقاد ديگري هم دارم، عشق يک نيرو است، شايد چيزي شبيه به نيروي جاذبه که عاشق را به سمتِ مشعوق مي‌کشد. اما بايد مراقب بود، همان نيروي جاذبه‌اي که پاي ما را روي زمين سفت کرده است اگر لب يک پرتگاه ايستاده باشيم مي‌تواند جانمان را بگيرد. اگر ما همه عشقمان را معطوف به معشوق‌هاي غلط کنيم عمرمان را تباه کرده‌ايم. منظورم عشق‌هاي مذموم است مانند عشق به مقام، عشق به قدرت و . .


اين حاشيهِ من بود بر اين بيتِ مولوي، تا شما چه بگويد. خوشحال ميشم نظر شما را هم در اين باره بدانم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انديشه هاي آزاد من ارتودنسي | متخصص ارتودنسي tooor تشریفات مجالس و کترینگ ژینوس Marcus سرناد مرجع رسمی مقالات عطر روشنایی زیر گنبد کبود فروشگاه بهاره فروش محصولات پنتر خودکار و لوازم تحریر